آرشیو دی ماه 1402

اولین بار اولین یار

شنبه ۲۹ اردیبهشت ۰۳

دلتنگی

من کجای این تنهایی
کجای این دلتنگی که برسم 
می آیی؟!

زیبایی تو

دروسعت زیبایی تو
شائبه ای نیست
جز چشم تو درنقشه ی دل
جاذبه ای نیست
آنقدر بدون تو زمان گمشده درمن
درساعت دیواری مان 
عقربه ای نیست!

پله های انتظار

باپایِ تو
از پله های خودم
پایین می روم 
با چشم تو 
غریبه ای را می بینم
که از پنجره ی مسطتیل سلولی
چشم به پله ها دوخته
منتظر - زندان بان / بازجو / مامور اعدام / فرقی نمی کند - 
        هر کسی که از تنهایی ش کم کن
...
پلک می زنم 
با چشم خودم 
 پنجره ی مستطیل سلولی را 
روبه پله ها را میبینم 
که همیشه 
صدای پایی روی آن کوبیده می شود
و هرگز 
کسی از آن پایین نمی آید 
با دهان و دستی بسته ، مدام
          منتظرم
 
 

دلنوشته

زیبا هوای حوصله ابریست☁️☁️

بی سواد

آدم وقتی عاشق می شود
سواد و حوصله اش نم می کشد 
کتاب زندگی اش را که باز می کند 
 نمی تواند بخواند 
 
نوشته ها
 خط ها 
ساعت ها 
روزها 
دور سرش می چرخند
 
بیحوصله 
فقط کتاب را تند تند ورق می زند
زندگی اش را تند تند ورق می زند
تا به عکسی رنگی برسد
و ببوسدش و آرام بگیرد