آرامش

اولین بار اولین یار

دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۰۳

شب نامه

زیبا!
امروز خیلی بیشتر ازاین چندروز باهات حرف زدم نمیدونی چقدر ذوق کردم وقتی ظهر بهم‌پیام دادی????????خب خیلی تاثیر داشت ازنظر روحی انگار تراپی شدم هرچند که تو خیلی بیشتر ازتراپی هستی.عصرهم باهم چت کردیم الانم که مثل هرشب .
ویه کوچولو دلم خنک شد ویه مقدار بغض تو گلوم کمتر شده
اینروزها حال هردوتامون داغونه هرچه بیشتر میفهمیم که عاقبتی درانتظارمون نیس بیشتر داغون میشیم .زیبا خیلی حرفها هس که نمیتونم بهت بگم یعنی باعث دلخوریت میشن اما خیلی داغونم اینقدر گریه میکنم که تمام پلکهام ورم کردن
بهم میگی چرا عکس نمیفرستی راستش دل ودماغ عکس گرفتن ندارم????????
زیبا تو آخه چی هستی چرا اینقدر تاثیر گذاری چرا اینقدر چسبیدی به جونم
گاهی فکر میکنم شاید دوقلو بودیم وجدامون کردن والا ازخانواده هامون بعید نیست????
۲۹/۰۱/۰۳

بی تابی

زیبا!!هوای حوصله بارانیه????????
خیلی وقته که دیگه چیزی مثل قبل نیس
نمیدونم چرا تو میگی اذیتی ازاینکه ازهم دوریم وخیلی کارها رو نمیتونی انجام بدی
اما ما چندماهه باهمیم ????یکمی برام غیر قابل باوره
تویی که روزی چندین بار پیام میدادی هرروز زنگ بهم میزدی
یدفعه اینقدر فاصله گرفتی????به زور شب چندخط تایپ میکنی اونهم کاملا مشخصه که فقط داری رفع تکلیف میکنی.تویی که روزی چندتا استوری برای میزاشتی حالا استوری که نمیزاری هیچ استوریهامو حتی باز نمیکنی جوری که من بعدازچندساعت میبینم ندیدی پاکشون میکنم????زیبا شاید ندونی که چقدر عزیزی اما نه به هر قیمتی من آدم آویزونی نیستم فقط چون بهت قول موندن دادم هنوز سرجام موندم ایندفعه منتظر میمونم تا تو تصمیم بگیری اما...????????????بماند .شاید من زود قضاوت کرده باشم تو کارهات اینروزها خیلی زیاده ولی حسم دروغ نمیگه????
۲۸/۱/۰۳
ساعت۱:۴۱بامداد

دلتنگی

من کجای این تنهایی
کجای این دلتنگی که برسم 
می آیی؟!

زیبایی تو

دروسعت زیبایی تو
شائبه ای نیست
جز چشم تو درنقشه ی دل
جاذبه ای نیست
آنقدر بدون تو زمان گمشده درمن
درساعت دیواری مان 
عقربه ای نیست!

پله های انتظار

باپایِ تو
از پله های خودم
پایین می روم 
با چشم تو 
غریبه ای را می بینم
که از پنجره ی مسطتیل سلولی
چشم به پله ها دوخته
منتظر - زندان بان / بازجو / مامور اعدام / فرقی نمی کند - 
        هر کسی که از تنهایی ش کم کن
...
پلک می زنم 
با چشم خودم 
 پنجره ی مستطیل سلولی را 
روبه پله ها را میبینم 
که همیشه 
صدای پایی روی آن کوبیده می شود
و هرگز 
کسی از آن پایین نمی آید 
با دهان و دستی بسته ، مدام
          منتظرم
 
 

دلنوشته

زیبا هوای حوصله ابریست☁️☁️

بی سواد

آدم وقتی عاشق می شود
سواد و حوصله اش نم می کشد 
کتاب زندگی اش را که باز می کند 
 نمی تواند بخواند 
 
نوشته ها
 خط ها 
ساعت ها 
روزها 
دور سرش می چرخند
 
بیحوصله 
فقط کتاب را تند تند ورق می زند
زندگی اش را تند تند ورق می زند
تا به عکسی رنگی برسد
و ببوسدش و آرام بگیرد