برای زیبا

اولین بار اولین یار

دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۰۳

برای زیبا

سلام زیبا
امشب تو مریضی تب ولرز داری 
منتظر بودم که بیای بگی مریض شدی وقتی تو خونه بقبه مریض شدن منم امروز ازظهر دوستم اومده بود باهم بیرون رفتیم وکلی گردش کردیم ازتو گفتیم احساس خوبی داشتم که دذموردت بایکی حرف زدم .بعدازاینکه اون رفت پیامت رو دیدم که مریض شدی .زیبا فکر کنم دیگه خیلی چیز ها بین ما تغییر کرده ومن باهمه ی زجری که اینمدت کشیدم بلاخره باخودم کنار اومدم  سعی کردم خودم رو آرووم کنم میدونم سخته میدونم شاید زمان ببره اما باید بتونم .تو اینجوری راحتتری وقتی تو راحت باشی منهم آرامشم بیشتره نمیدونم کی وچه روزی گذرت به اینجا میفته شایدهم اصلا نیای .اما من تاروزی که زنده باشم ابنجا برات مینویسم مگه اینکه چیزی بگی که برام سنگین باشه با کلا پاکش کنی که با شناختی که من ازت دارم کلا بعیده.زیبا من با تو روزهای خوبی داشتم احساسی رو‌که تجربه کردم برام ارزشمند بوده وهرچقدر عذاب کشیدم ارزشش رو داشت 
حالا به هردلیلی که تو فاصله گرفتی مهم نیس واسه م توهم حق داری که بخوای مقدار بودنت انداره داشته باشه ،نمیشه که مجبورت کنم که تمام مدت بهم پیام بدی ،درواقع من اصلا همچین آدمی نیستم دلم نمیخواد مزاحمت ایجاد کنم برای کسی ،شبها دلم میخواد باهات حرف بزنم ولی خب خیلی خسته ای یا کار داری برای همین میام اینجا مینویسم 
.میدونم خسته شدی خودت گفتی تسلیم شدم واین حقته که هرجوری دوست داری رفتار کنی،زیبا اما تو همیشه برام زیبای میمونی 
نمیخوام گریه کنم پس نا قبل از اینکه اشکهام سرازیر بشن خداحافظ۶/۲/۰۳
ساعت۲:۶
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در ناجی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.